برو ادامه مطلب💋
از خونه بیرون رفتم و ادرین رو دیدم براش دست تکون دادم و سوار ماشینش شدم و به یه جایی رسیدیم آدرین جلوی چشمام رو گرفت و رسیدیم
مرینت: ادرین چشمام رو باز کن
ادرین: وایسا.... خوب بازش کردم
مرینت: وای اینجا فوق العاده ست
ادرین: ما اینیم دیگه
و ادرین برای من یه مهمونی غافلگیر کننده گرفته بود. واقعا خوشحال بودم، و یهو چند تا لات و لوت وارد مهمونی شدن یکیشون دست منو گرفت اون یکی دیگشون مهمون هارو گرفت و من رو برد توی جعبه ماشین گذاشت و اومدم به ادرین زنگ بزنم گوشیم نبود واییی توی کیفم بودددد
و ادرین وقتی فهمید دید مرینت رو بردن با ماشینش افتاد دنبالشون
مرینت: وقتی از ماشین من رو پیاده کرد بردمم توی یک اتاق و مرده هم اومد و نمیفهمیدم ادرین اومده یا نه و فک کن اون مرد میخواست بهم ت.ج.ا.و.ز کنه لباسش رو در اورد و لباس و س.و.ت.ی.ا.ن من رو در آورد و میخواست ت.ج.ا.و.ز کنه و ش.ر.ت.م هم در اورد ل.خ.ت بودم و یهو آدرین وارد اتاق شد و دید که اون مرده داده چیکار میکنه اون رو کتک زد و منم فرار کردم لباس ها رو پوشیدم و با ادرین رفتم اون مرده هم بیهوش بود و زود فرار کردیم ولی جلوی در نگهبان بود ولی اونا هم خواب بودن 《 بیچاره ها😅》
و زود رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم و برگشتیم خونه.
ولی هنوز در مورد اون اتفاق فکر میکردم اونا کی بودن و چی از جونم میخواستن و یهو ادرین بهم زنگ زد
ادرین: مرینت چطوری
مرینت: بهترم خودت عشقم
ادرین: بدک نیستم خب چیکار میکنی
مرینت: آدرین هنوز میترسم
ادرین: مرینت نترس هیچی نیست
مرینت: ب باشه
مرینت: ادرین من برم خدافظ
و صبح شد و...
پارت بعد میزارم گوگولیام💋🛐